در دانشگاه هم‌کلاسی داشتم که معتقد بود قادر به انجام هر کاری هست. به به‌اصطلاح زیر آب زدن برای دیگران حتی اساتید افتخار می‌کرد و این رو هنر خودش می‌دونست و البته هنوز هم می‌دونه. گاهی دوستان رو نزد اساتید تحقیر می‌کرد و با خودنمایی، تلاش بر جلوه کردن داشت. هیچ واهمه‌ای از ایجاد تنش و بهم‌ریختگی در روابط نمی‌کرد و اتفاقا با این کار آرامش در چهره او احساس می‌شد. من هم از رفتارهای آسیب‌رسانش در امان نبودم و چند باری مورد اذیتش قرار گرفتم. به همین دلیل تمام رفتارهاش به خوبی یادمه. حالا این‌که چه قدر معلومات داشت و چه قدر مهارت، به خودش مربوطه. ولی گره‌های موجود در او، هم‌چون آتشی هر بار پر کسی رو می‌گرفت و او رو چند روزی آشفته‌خاطر می‌کرد. راستش این که همواره سطح توانمندی دیگران رو زیر سوال می‌برد و از این که نون کسی رو ببره یا کسی رو از چشم کسی بیندازه، به خود می‌بالید من رو به زمزمه چیدمان کلمه‌ها این‌گونه وا‌می‌داره که: 
می‌گذارم فکر کنی ناتوانم، افکار تو، مرا ناتوان نخواهد کرد؛
می‌گذارم تلاش کنی از چشم بیفتم. تلاش تو مرا محو نخواهد کرد؛
می‌گذارم تحقیر کنی تا شکوفا نباشم. تحقیر تو مرا خار نخواهد کرد؛
و
می‌گذارم به حالی که برایم می‌سازی، بخندی. خنده تو لذت زندگی را از من نخواهد گرفت.
می‌گذارم این‌گونه باشی چون می‌دانم همه در زمینی زندگی می‌کنیم که گرد است و در حرکت و تلاش‌های تو فرصتی است برای حرکت بی‌وقفه در من و رکودی جبران‌ناپذیر بر روزهای تو.
ارادتمند
زهره مهدیان

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها